اغازِ ماجرا (دستیارِ کاراگاه)
من و دوستم سامان استعداد خوبی در حل پرونده های جنایی داشتیم و برای سرگرمی به سرگرد تهرانی کمک می کردیم.
من بخاطر دعوا با مدیرِ فاسدم از محل کارم اخراج شدم و سامان برای اینکه از کارِ ثابت خوشش نمیامد و همیشه غیبت می کرد از محل کارش اخراج شد.
ما خانه مجردی داریم و هر دومان از کار اخراج شده بودیم و پولی نداشتیم برای همین تصمیم گرفتیم دفترِ کاراگاه خصوصی بزنیم و از طریق استعدادمون درآمد زایی کنیم.
سامان و من بخاطر همکاری با سرگرد تهرانی اسم و رسمی در کرده بودیم هرچند زیاد معروف هم نبودیم.
سرگرد تهرانی بیشتر مسئولِ پرونده های جنایی می شد و گاهی از ما کمک می خواست ماهم تصمیم گرفتیم از این به بعد مقداری از پولی که سرگرد می گیره بخاطر حل پرونده به ما برسه البته درآمد زایی ما فقط به سرگرد منتهی نمی شد. افرادی هم بودند که بجای پلیس به ما مراجعه می کردند.
البته اخلاقِ خاصِ سامان گاهی باعث می شد مبلغ هنگفتی از دستمان بپرد ، در ادامه با اخلاق های سامان آشنا می شوید.
هنوز از رد کردنِ اون پرونده (امیر ساداتی) دارم می سوزم.
با ما همراه بشید تا بفهمید منظورم چیه ، در ادامه با ماجراجویی های من و سامان اشنا می شوید